این شخص که در عکس بالاسمت راست می بینید کسری نوری نام دارد که به جرم اقدام علیه امنیت ملی، اخلال در نظم عمومی و فعالیت علیه نظام و انقلاب در زندان بوده و یکی دو روز پیش آزاد شده.
از چهره این آقا مشخصه که سن و سالش باید حدود ۳۰ تا ۳۲ یا چند سال کمتر یا بیشتر باشد،خب جوان در این سن سال معمولا دارای انرژی و پتانسیل بالا و پویایی بی نظیر است،چرا باید این جوان با این سن که می تواند برای کشور و مردمش مفید باشد چه در عرصه علم،هنر،سیاست،اقتصاد،ورزش و تمامی عرصه ها ، چرا باید با پیوستن به فرقه تصوف و صوفیه گوشه نشین و خانه نشین گردد و یا به جای فعالیت در زمینه های مثبت برای آبادانی کشور به مبارزه با انقلاب و شهدا و نظام و این مردم بر خیزد؟! حالا به نفع مردم و به نفع کشورت کاری نمی خواهی انجام بدهی چرا دیگه علیه این مردم و کشورت فعالیت می کنی؟؟! به قول شاعر تو که نوشم نه ای نیشم چرایی؟!!
این یک نمونه از ده ها و صد ها جوانی هست که در سر تا سر کشور به دام این فرقه ضد انسانی افتاده اند و همه این جوانان با فریب سراب خدا شناسی و سیر و سلوک از فعالیت در تمامی زمینه های پیشرفت کشور باز مانده اند! جوانی که صوفی یا درویش می شود که دیگر حال تلاش و پویایی و فعالیت ندارد،نه در اجتماعات شهری و گرده هماییها شرکت می کند نه دنبال تحصیل علم می رود نه می آید ببیند بابا دشمنان دارند با کشورش چه می کنند و از هر سو کمین کرده اند که فرصت گیر بیاورند مانند جنگ تحمیلی به آب و خاک و ناموسش بتازند! هیچ و هیچ و هیچ با هیچ چیز کار ندارد فقط دلش خوش است که یک ذکر و فکری به او داده اند و گفته اند با این کار کن دیگر همه چیز را بسپار به حضرت آقا مجذوبعلیشاه (حضرت شیطان) تو به ذکر و فکرت مشغول باش و کاری به هیچ چیز نداشته باش اون ذکر و فکر خودش همه کارها را انجام میدهد و فقط هم و غمت این باشد که همانجا در کنج خانه که نشسته ای خدا را پیدا کنی یا به قول شیخ ملعون کرج مردانی ملعون فقط به چهره من نگاه کنید علم یاد می گیرید،صورت مرا در نظر بگیرید و مرا عبادت کنید تا دلتان به نور ایمان روشن شود!!
چقدر دلم به حال جوانان کشورم که در دام این شیادان می افتند می سوزد،بیچاره جوانی که صوفی و درویش شد دیگر باید از او نا امید شد و دل کند زیرا او دیگر تا بخواهد از دام این دیو سیرتان بیرون بیاید و نجات پیدا کند هیهات است و فقط خدا باید کمک کند!!
طبیعت جوانی اقتضا می کند که به دنبال پویایی و به دنبال مبدا هستی و خالق باشد اصلا طبیعت انسان به این است که در تمام سنین دنبال خدا شناسی باشد اما جوان بواسطه نیروی بیشتر جستجویش مضاعف است و با شور و ولع خاصی دنبال شناخت خداوند است و این امر باعث می شود که هر جایی که سخنی از خداوند متعال به میان بیاید کنجاو گردد و به دنبال معرفت برود ،این شیاطین هم می دانند کجا باید کمین کنند درست سر راه جوانان!!
و این می شود که چون جوانی برای اولین بار با این قوم برخورد می کند همه چیز برایش تازگی دارد و این از خدا بی خبران با بدعتهایی که در دین کرده اند و مثلا به جای مسجد مجالس و خانقاه بر پا کرده اند به جای قران و مفاتیح و نهج البلاغه دیوان حافظ و سعدی و باباطاهر را و تازه از آواز و خوانندگی هم در مجالسشان استفاده می کنند و تازه می گویند ما ذکر و فکر خفی داریم و دیگران ندارند و بزرگان ما از ضمیر پنهان دیگران با خبرند و اینها اولیای الهی هستند که بعد از غیبت کبری امام عصر (عج) جانشین آن حضرت شده اند و خلاصه این جوان بیچاره هم می بینید تا به حال جز معصومین علیهم السلام هیچکس یک چنین ادعایی نداشته خود به خود جذب این فاسدان دروغگو می شوند هنگامی هم که به قول خودشان مشرف به فقر و درویشی شد انقدر اراجیف از همه طرف در گوشش می خوانند که به کل جوان بیچاره مشاعرش را هم از دست می دهد و دیوانه و بنده حلقه به گوش می شود و به دنبال این سراب هر چه می رود و میرود و میرود نه خبری از خدا هست و نه خبری از کشف و کرامات شیخ!!! از کرامات شیخ ما این است،شیره را خورد و گفت شیرین است،و نهایت می شود این شخص همین آقایی که تازه از زندان آزاد شده نه در میان مردم جایگاهی دارد و نه از دستورات معصومین علیهم السلام پیروی کرده! از همه کس رانده و از همه جا مانده.
حالا هم که آزاد شده انقدر شستشوی مغزی شده که ابتدا می رود پای این ملعون نور علی تابنده را می بوسد و به او سجده می کند بعد به سراغ خانه و خانواده اش می رود و بعد هم دوباره مجلس درویشی و دوباره سبیل بلند و سشوار کشیده و کنج خانه و کنج خانقاه،
کشور چه می شود؟! گور پدر کشور!! هر که می آید بیاید هر که می رود برود که درویش ما خواب است!
از زندان هم که بیرون آمده نور علی تابنده چند نفر را درب زندان به استقبالش فرستاده و برایش یک دست کت و شلوار شیک هم خریده یه صد هزارتومن هم از همان پولهای باد آورده میلیاردی در جیبش می گذارد و روانه خانه اش می کند،این بیچاره هم دلش به همینها خوش است تازه کیف هم می کند که مولایش برایش کت و شلوار خریده و او را خیلی تحویل گرفته،دیگر با دمش فندق
می شکند!
برگرفته شده از:مجذوبان کور